یاسمین زهراجونیاسمین زهراجون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
یکی شدن مامانی وبابایکی شدن مامانی وبابا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

پرنسس مامان یاسمین جون

تولد1سالگی پرنسس مامان مبارک

  میگویند:آغازنو شدن آغازتازه شدن بهاراست  امابرای من روز میلاد توسرآغازفصل دگر اززندگیست   تولدت مبارک دختریکی یدونم سلام عزیزم یه کم دیر تبریک تولدتو گذاشتم نت نداشتم...تولدت خیلی خوش گذشت هم قم هم خونه خودمون...زحمت تولدت تو قم رو خاله زینبومامان جون فهیمه زحمت کشیدن تم تولدت کیتی بود وعکسای آتلیتو وقت نشدبگیرم دراسرع وقت میگیرم وبرات میزارم..واینم کادوهات درجشن تولد درقم  این ازطرف آقاجون ومامان جون فهیمه  مبلغ 30هزاروجه نقدازطرف دایی محسن  این ازطرف خاله فاطمه واینم ازطرف خاله زینب...نه ننه زینب آخه همش بغل اون میرفتی  ومبلغ200هزارو...
28 دی 1393

پیشاپیش تولدت مبارک

  سلام گل دخملم دیشب یه جشن کوچولو ب مناسبت تولدت خونه خودمون گرفتیم چون احتمالا روزتولدت خونه نباشیم وخونه آقاجون اینا باشیم دیشب پدرجون اینا وعمه ها اومدن وکلی شادی کردیم ودخمل مامان اذیت نکرد ومهمون داری کرد...    واما کادوهات... پدرجون ومادرجون 50هزاروجه نقد   عمه زینب  عمه الهه عموعارف مر30 ازهمگی          ...
18 دی 1393

لغت نامه زیر1سالگی

  جیگرم س   زیر1سالگی تا اینجایی ک مفهوم بود این کلمات شنیده میشد دد=بیرون ددددددف=رفت خودمون دیه=کیه د=زدن بابا=بابا دی= خیلی کاربرد داره=درجای خودش باید معنی شه=غذا-اسباب بازیوبده-بغلم کن....... ا ...
17 دی 1393

رفتن ب آتلیه برای تولد1سالگی

سلام عسل مامان درست وقتی11ماهو19روزت بودمنوبابایی بردیمت آتلیه ک خانمی همکاری نکرد وتقریبا تو تمتم عکسا سر ب سر همدیگه عکس انداختیم ویه چندتایی رو باهزلرکلک گرفت آقای عکاس ک امیدوارم خوب از آب دربیاد..راستی ببین برای بردن ب عکاسی عجب لاکی ب دستوپای کوچولوت زدم ...
14 دی 1393

اولین یلدایاسمین زهرادرقم

سلام جیگرمامان...یه خورده دیرشده تابرات اتفاقات این چند وقت وبنویسم اما الان یه مختصری میگم...اول اینکه قرار بودیلدا خونه خودمون باشیم ک ظاهرا قسمت نشد ورفتیم یعنی اومدن دنبالمون آقاجون ومامان جون ورفتیم وکلی تدارکات البته چون روزشهادت بودسعی کردیم حدو حدود حفظ شه خیلی خوش گذشت فقط اینگه گل مامان آخرین روزسرماخورد حسابی ومامانی کلی ناراحت شدم وتاصبح خوابم نبردچون خیلی شدید بود وحتی شربت آموکسی کلا هم ک برای اولین باربود میخوردی بالا میاوردی تااینکه اومدیم خونه خودمون ودکتر دوباره بردمت وگفت بایدآمپول بزنی البته اون دکتر قمم داده بو ک مامانی هم گوش ب حرف هیچ کدومشون ندادم ونزدم وبااجازه دکتریه شربت چرک خشک کن ی کم ضعیف تر برات تجویز کردم ک خد...
8 دی 1393
1